قَالَ اجْعَلْنِى عَلَى‏ خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِیظٌ عَلِیم

ٌ‏ 55 سوره یوسف


(یوسف) گفت: مرا بر خزانه‏ هاى این سرزمین (مصر) بگمار، زیرا که من نگهبانى دانا هستم.


خودشیفته به جه کسی میگن ؟

آیا هر وقت از توانایی های خودمون تعریف کنیم خودشیفته هستیم ؟

هر وقت کسی اطمینان داشته باشه به کاری که بلد هست و توانایی داره و میتونه با اعتماد به نفس کار خود را عرضه کنه , این دیگه هرگز خودشیفتگی نیست 

 چقدر زیبا در این آیه یوسف وقتی خزائن مصر رو در خطر دید خود را با دو صفت زیبای حفیظ و امین معرفی کرد .

شاید ما در جامعه حتی در خانواده میترسیم توانایی های خودمون رو به رخ بکشیم و اینطور ذهنمون رو عادت دادن که باید دیگران از ما تعریف کنن و هر کس از توانایی خودش تعریف کنه خودشیفتس . 

7 سال توفیق تدریس حفظ یک ساله در شهر قم داشتم خدارو شکر تو کارم به لطف خدا مهارت داشتم , سال 87 به تهران برگشتم , و میخواستم دوباره تدریس رو شروع کنم البته نامه ای هم. مدیر موسسه برام نوشته بود و لطف کرده بودن و بنده رو به خوبی معرفی کرده بودن ,

با این اوصاف بنده مراجعه کردم به موسسه ای که حفظ یک ساله داشتند, به مدیر موسسه خودم رو معرفی کردم و گفتم حاضرم رایگان یک سال اینجا تدریس کنم حتی روش تدریس به اساتید شما ارئه بدم ولی با جدیت گفتن نه ما از بچه های خودمون برا تدریس استفاده میکنیم  !!!

تعجب کردم حتی یک کلمه نگفت ببینم چطور تدریس میکنید چه روشی دارید , خب ناامید نشدم و به موسسه دیگه ای مراجعه کردم از دفتر دار تقاضای ملاقات مدیر رو کردم البته بماند که درست یک ساعت نشستم تا مدیر رو بتونم ببینم چون گفتن هم مدیر هست هم تدریس داره البته برام جای تعجب بود ولی به هر حال بعد از یک ساعت موفق شدم که ایشون رو ببینم البته داخل پرانتز خانم مدیر رفتار جالبی نداشت و اصلا تنها چیزی که به ایشون نمیخورد مدیریت بود پرانتز بسته , ابتدا خودم رو معرفی کردم بعد اینکه گفتم بنده به لطف خدا چند سال تدریس حفظ یک ساله داشتم و به چم و خم این کار آشنایی دارم و میتونم حفاظ رو به خوبی تو این کار یاری کنم .

با اعتماد به خدا نه به نفس کلی از کارم گفتم ولی جوابی که شنیدم این بود که ما احتیاج نداریم و اساتید خوبی داریم , اصلا حتی نخواست که کلاسی به طور موقت در اختیار من بذاره .

شاید براش خیلی سنگین بود و تعجب انگیز که من خودم از توانایی خودم میگفتم 

البته من چون هدفم فقط تدریس بود  ناراحت نشدم و برگشتم مرکز جریان رو گفتم , رئیس مرکز  فرمودن ما تو کار مدیر موسسات نمیتونیم دخالت کنیم من هم قبول کردم بعد به من یه پیشنهاد داد گفت یه کلاس داریم چند تا خانم هستن که حفظ میکنن میخوای همین یک کلاس رو داشته باشی گفتم با کمال میل و بلافاصله رفتم سر کلاس و شروع کردم خدارو شکر بعد از اون کلاس , کلاس های مختلف زیادی بهم پیشنهاد شد 

همون سال اون خانم مدیر که گفت به شما احتیاج نداریم کلا از موسسه رفت و به طور اتفاقی من وارد همون جا شدم و خدارو شکر تو همون شعبه مشغولم. 

کاش لااقل اگه افرادی توانایی کاری رو دارن و خودشون پیشنهاد کار میدن یه امتحان کوچیک ازشون بگیریم حتما ضرر نخواهیم کرد یا لااقل تو لیست انتظار کار بذاریم تا در صورت احتیاج خبر بدیم این هم البته از ضعف اون خانم  مدیر  بود , آفرین به عزیز مصر و کاری که  انجام داد و به یوسف که هموطن خودشون نبود با دوصفت امین و حفیظ اعتماد کرد و بهره بسیار  برد .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها