وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا۳۲مریم


و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است



این آیه تو سوره مریم خیلی جالب و دوست داشتنیه، 

مثل یه تلنگره، انگار داره هشدار میده

 دیگه نمیگه به پدر ومادر احسان کنید 

یه طور دیگه و با یه لفظ دیگه داره هشدارمیده که در افتادن محرومیت و گرفتاری به همراه داره.


مادر، فرشته‌هایی که تالحظه مرگ مادری میکنند، 

و ازکجا معلوم که در عالم گور هم مادری نکنند؟!!

مادر تنها کسی ست که میتونی براش نازکنی،سرش داد وبیدادکنی،باهاش قهر کنی و بااینکه تو مقصربودی میتونه بازم بایه بشقاب غذا، بالبخند بیاد و بگه :با من قهری باغذا که قهر نیستی؟!

شاید اینطوری عادت کردیم که فقط مادرها باید دعا کنن انگار مادر با دعا شناخته میشن.

مادرا دیگه وقتی بچه دارن انگار خودشون رو فراموش میکنن همه چیز های خوب دنیا حتی بهشت قشنگ رو برای بچه هاشون میخوان.

تا وقتی تو خونه هست انگار همه جای خونه بوی عشق و گرما میده مخصوصا وقتی از بیرون میای خونه و صدا میزنی مامان کجایی ؟

حتی اگه خواب باشه فوری جوابت رو میده و تو انگار خیالت راحت میشه که یه جای امن هستی !

ولی امان از وقتی که وارد خونه بشی و بدونی دیگه مادر نیست و هرگز برنمیگرده.

 حالا مونده یه خونه سرد و خاموش

 دیگه نمیتونی موقع ورود به خونه صدا بزنی که مامان کجایی؟ سلام من اومدم !

حالا دیگه باید بزرگ بشی.

 تو باید به جای مادر بشی و چه روزگار سختی انتظارت رو میکشه!


امروز یه دانشجویی سراسیمه اومد جلوی راهم، اضطراب و تشویش و غم  و اندوهش از دور هم پیدا بود وقتی باهاش حرف زدم تمام خاطراتم تو ماه رمضون سال 62 از جلوی چشمم رد شد، رفتن مادرم اونم زمانی که خیلی بهش نیاز داشتم.

 و باید نقش پدر  هم برایم بازی میکرد.

 اما رفت .

و حالا نوبت من بود که بزرگ بشم وهیچ وقت نقش پدر و مادری که دیگه نبودند رو، هیچ کس نتونست برام بازی کنه و دنیا رنگ های شادش رو تغییر داد به یه دنیای تماما سیاه و سفید. دنیایی که صدای مادرم  رو دیگه نشنید.

 

اون دانشجو شروع کرد به گریه کردن ,

گفتم چی شده ؟

گفت مادرم رو هفته پیش بردیم بیمارستان برای یه عمل که بعد از بیهوشی هنوز به هوش نیومده و بعد با گریه تلفنشو در اورد وعکسشو که روی تخت بیمارستان بیهوش افتاده بود بهم نشون داد .

خیلی دلم سوخت انگار این دختر گیج شده بود 

زندگیش فلج شده بود

باور نمیکرد که مادرش یک هفته است نیست و نمیتونست باور کنه ممکنه دیگه برنگرده

التماسم کرد برای مامانش دعا کنم.


بعد از من خداحافظی کرد و رفت منم وقتی رفتم سر کلاس برای بچه ها  آیه ای از سوره مریم رو خوندم و از مادر گفتم که چقدر زیبا حضرت عیسی ع درباره مادرش میگه: که مرا نیکوکار به مادرم قرار بده و مرا بدبخت قرار نده

جالبه که در مقابل نیکوکار گفته بدبخت یعنی اگه نیکوکار نباشی به مادرت بدبخت میشی!

همین طور که حرف میزدم در چشم بعضی هاشون قطرات اشک رو میدیدم .

کاش هر روز بهمون تذکر میدادن ، مادر گلی است که فقط باید بوئید و مواظب باشیم پرپرش نکنیم.


مرور خاطرات فوت مادرم و قرین شدن این روز با سالروز  وفات بهترین مادر ،حضرت خدیجه سلام الله علیها بود که درود خدا بر این زن فداکار باد که همه ما مدیون ایثارگری های این خانم بزرگوار هستیم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها