وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (١٦٩)آل عمران



البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده‌اند، بلکه زنده‌اند (به حیات ابدی و) در نزد خدا متنعّم خواهند بود


شب نهم محرم ،اسمی که سر زبان هاست اسم توست یا عباس 

امشب خیلی این اسم رو میشنویم 

عباس ،مدافع بچه ها،عباس تکیه گاه خیمه ها ،عباس مدافع حریم زینب.عباس.آه عباس.


از روزی که رفتم تشییع پیکر قطعه قطعه ی شهید حججی،تا همین حالا،همش یاد خانواده های مدافعان حرم و شهدای کربلا رهام نمیکنه


بعضی از آدم ها انگار اسم هاشون معنای زندگیشونه 

عباس مثل عباس مدافع حرم بود مثل عباس عاشق شهادت بود و مثل عباس رفت 


امشب اما یاد شهید مدافع حرم،عباس کردونی بیشتر از هر روز دیگه ای تو ذهنم مرور میشه

دوست دارم چیزهایی که ازش شنیدم رو اینجا بنویسم 

شهیدی که من بعد شهادتش شناختم و انقد برای غربت و بی مادریش اشک ریختم که انگار پسر خودم بوده

الان هم که دارم مینویسم انگار روضه عباس میخونم و اشک امانم رو بریده 


عباس کردونی،مدافع حرم 

شهیدی که در رومه ها نابغه ای خواندنش که از شهادت خودش مطلع بود 


عباس یکی از فعالان بسیج اهواز بود که از اول ورود داعش به سوریه و عراق ،مدام تو جبهه ها بود

اون توی آموزش های نظامی بسیج،طی یه انفجار، شنوایی یکی از گوش هاش رو کامل از دست داده بود و به خاطر همین کم شنیدنش ،هم خیلی کم حرف بود و هم یکی از بی باک ترین رزمنده های جبهه که صدای انفجار و تیر اندازی ترسی تو‌ وجودش نمی آورد .


تو یه خانواده پر جمعیت در حاشیه اهواز زندگی میکرد و پدرش کشاورز بود و خودش هم کنار پدر کشاورزی میکرد و مادرش چند سال پیش فوت شده بود


یکی از دوستای صمیمی اش برام تعریف میکرد که ما چند بار با هم کربلا رفتیم

چیزی که برام از همه چی جذاب تر بود این بود که  هیچ وقت نماز شب اش قضا نمیشد

وقتی بچه ها تو پیاده روی اربعین خسته تو یکی از موکب ها دراز کشیده بودن،عباس ایستاده با اون همه خستگی نماز شب میخوند،منتظر بود بچه ها بشینن تا جوراب هاشون رو در بیاره و به زور براشون بشوره، حتی یه فیلم از روزهای توی نجف دارن ازش که وقتی بچه ها مشغول حرف زدن و استراحتن،عباس رفته داخل حمام و لباس همه ی بچه ها رو داره میشوره، بچه ها میبینن عباس خبری ازش نیست. تو حمام پیداش میکنن, همشون با خنده بهش میگن عباس با اینکارا تو شهید.؟ تو شهید.؟ 

بعد عباس میگه :میشم میشم

باباش میگفت عباس کلا برای شهادت زندگی میکرد،حتی چندین بار هم بهش گفتیم ازدواج کنه اما گفت من هدفم شهادته.

اون خواب دیده بود و به دوستاش گفته بود که من شهید میشم و تاریخ شهادتش هم امام رضا علیه السلام توی خواب بهش گفته بود

و وقتی برای آخرین بار از خانواده اش خداحافظی می‌کنه بهشون میگه که من دیگه بر نمی گردم.


عباس  ۱۹ بهمن ۹۴در عملیات شکست محاصره شهرهای شیعه‌نشین نبل و اهرا در حالی که چندین روز پیکرش در محاصره بوده به آرزوش میرسه 


چقد یه انسان می‌تونه متعالی باشه که آرزوی زندگیش مرگ در راه خدا باشه


خدایا مرگ حق است ولی شیرین ترین نوع مرگ , شهادت را نصیب ما بگردان


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها